ادامه وب 5 تن

ساخت وبلاگ

امکانات وب

روزی پادشاهی از وزیر خداپرستش پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد، و چه کار می کند؟... و اگر تا فردا جوابم نگویی عزلت می کنم.

وزیر بیچاره سر در گریبان به خانه رفت. غلامی داشت بسیارباهوش و زیرک  وقتی او را در این حال دید؛ پرسید:«جناب وزیر چه شده است؟»

وزیر ماجرا را بازگو کرد. غلام خندید و گفت: ای وزیر عزیز، این سوال که بسیار ساده است. وزیز با تعجب گفت: «یعنی تو جواب آن را می دانی؟»

غلام خندید و گفت:«البته،... خدا چه می خورد؟ غم بندگانش است که می فرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را بر می گزینید؟...آنچه خدا می پوشد؟... رازها و گناه های بندگانش را...

وزیر که ذوق زده شده بود، سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و جواب دو سئوال را گفت؛ولی در سوال سوم درماند، اجازه گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید. غلام گفت:«برای سومین پاسخ باید کاری کنی.»

وزیر با تعجب پرسید:«چه کاری؟»

غلام گف:«ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.»

وزیر که چاره ای دیگر ندید، قبول کرد و با آن حال به دربار حاضر شدند. پادشاه با تعجب پرسید:« ای وزیر این چه حالیست تو را؟»

غلام پاسخ داد:«که این همان کار خداست که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.» پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.

ادامه وب 5 تن...
ما را در سایت ادامه وب 5 تن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5 تن 5tann بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 15 خرداد 1393 ساعت: 23:36